مهدی کوچولوی مامهدی کوچولوی ما، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
ازدواج من و باباییازدواج من و بابایی، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
آشنایی من و باباییآشنایی من و بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
بابا جونیبابا جونی، تا این لحظه: 35 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نی نی کوچولو

سلام نینی جون

نینی جون سلام

امروز 4 آذر 93 هست و تو الان 13 هفته و 5 روز که با منی.من تازه شروع کردم به نوشتن این مطالب تا وقتی تو بزرگ شدی اینا رو بخونی و بفهمی من و بابایی چقدر دوستت داریم.هروقت حسش بود میام و برات مینویسم. دوستت دارم مامانی.بوووووووووووووووووووووووووووووووووس.میسپارمت به خدا

سیسمونی گل پسر ما

  دیشب یعنی 94/02/09 بابایی کمد و تختت رو با کمک عمو علی و پسر عموی بابایی(عارف) و آقا میثم(شوهر خاله الهام) آوردن خونه بعدش دوتا خاله های مهربونت گرد و خاکاشو تمیز کردن. بابایی و آقا میثم و بابا جون هم تخت و کمدت رو سر هم کردن.مامان جون اینا و خاله الهام اینا و خاله منیره من هم اومدن کمک و وسایل رو چیدن توو کمدت.دستشون درد نکنه. دست مامان جون و باباجون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن.مخصوصا که سیسمونی خریدن واسه تو و جهیزیه خریدن واسه خاله الهام تقریبا ب...
10 ارديبهشت 1394

94/02/02

سلام آقا مهدی.خوبی مامانی؟ امروز نوبت دکتر مجیبیان داشتم توو بیمارستان مجیبیان.دکتر بهم گفت چون قندم با انسولین کنترل نشده باید دوهفته زودتر برم برای بدنیا اومدن تو.یعنی بجای 3/7 باید 2/22 برم. در ضمن گفت بخاطر قندم دو روز توو هفته باید از تو نوار قلب nst بگیریم تا وقتیکه انشالله بسلامتی بدنیا بیای. دکتر گفت ماشالله نینی درشتی هستی. راستی قلب منم صدای اضافه داشت که دکتر پرسید تنگی نفس نداری ؟ و من گفتم بعضی وقتا دارم.بهم نامه داد که برم پیش متخصص قلب (دکتر نوق).حالا یکشنبه ساعت19/5 باید برم .انشالله که مشکلی نباشه. دعا کن مامانی برای جفتمون خدایا به امید تو ...
3 ارديبهشت 1394

94/01/27

سلام گل پسر  فردا بابایی امتحان بانک تجارت داره و ما میریم کرمان واسه امتحانش.براش دعا کن مامانی که اگه به صلاحمونه قبول شه. فدات .بوووووووووووس
3 ارديبهشت 1394

94/01/21

سلام گل پسر.امروز روز تولد حضرت زهرا و روز زن و روز مادره. شب بابایی خیلی دیر از مغازه اومد و من باهاش حرف نزدم.یهویی رفت دم در و برگشت توو خونه و دو تا جعبه کادو گذاشت کنارم و گفت روزت مبارک. راستی کادوشم یه عطر و یه گلدون خیلی ناز بود. خیلی ذوق کردم و واقعا سورپرایز شدم.دست بابایی درد نکنه اتفاق روز تولدش رو جبران کرد(93/11/12)
24 فروردين 1394

94/01/19

امروز با بابایی و مامانم رفتیم یزد و چیزاییکه از سیسمونی مونده بود رو خریدیم.دست مامان جون و بابا جون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن. عصر هم رفتیم سونوگرافی دکتر عقیلی .خداروشکر همه چی خوب بود.شما چرخیده بودی و وزنتم 2160+_300 گرم بود. ضربان قلب کوچولوتم 171
24 فروردين 1394

94/01/13

سیزده بدر .بخاطر دل درد من توو خونه موندیم من و بابایی  
24 فروردين 1394

94/01/12

روز آخر مسافرت عید 94. مسافرت خیلی خوب بود مخصوصا با وجود تو .فقط کاشکی دل درد نبودم.ولی بازم در کل خوش گذشت .مرسی که اذیتم نکردی گل پسر
24 فروردين 1394

94/01/06

آغاز مسافرت عید مقصد :یاسوج-گناوه همه میگن نرو خطر داره ولی خیلی دلم مسافرت اونم از نوع گناوه رو میخواد.انشالله که خدا مواظب من و نینی هست. خدایا به امید تو
24 فروردين 1394

94/12/29

آغاز سال 1394 هجری شمسی سال تحویل ساعت 2:15:11 سلام آقا مهدی.عیدت مبارک پسر خوشکلم در ضمن الان 30 هفته و 1 روزه که شما همدمم شدی پسر طلا
24 فروردين 1394